پدر درخترانه


تقديم به دختر عزيزم طوبا

نوبتِ عشق مي‌رسد کم‌کم، مي‌رود دستِ شعر سمتِ قلم
مي‌نويسم براي جانِ پدر، مي‌نويسم براي دخترکم

با خودم حرف مي‌زنم گاهي، مثلاً اين سوالِ ساده و سخت:
چقدر دوست دارمت طوبا؟ پاسخش هست در دلم مبهم

قلبِ من ملکِ توست سرتاسر، عشق يعني همين و بس. هر چند
سهمِ بابايت از محبّتِ تو، هست گاهي زياد. گاهي کم

فکر و ذکر تو ثانيه‌اي، پدرت را رها نخواهد کرد:
نکند طعم غصّه را بچشد، در دل دخترم نباشد غم

پدرت حاضرست صدها بار، جانِ خود را فدا کند که دمي
ننِشيند خداي ناکرده، روي گلبرگِ چشمِ تو شبنم

تو که لبخند مي‌زني پدرت، زير و رو مي‌شود تمام دلش
آه. تکليفِ دل مشخّص نيست، اشک و لبخند همزمان با هم

آسمان سنگ هم ببارد باز، پدرت سرپناهِ محکمِ توست
پس به قانونِ دخترانه بگير، دستِ باباي خويش را محکم

محمّد عابديني
1398.4.13


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پیچک خیال دفتر خاطرات Gustavo فانوس رایانه music sad دانلود آهنگ جدید بلوک CLC هارطونیان و بیابانی جُغدِ سفید